بس که خلقی سخن عاشقی من کردند
دوست را با من دل سوخته دشمن کردند
سوختم ز آتش این چرب زبانان چو شمع
سوز پنهان مرا بر همه روشن کردند
بعد ازین دست من و دامن این سنگ دلان
که به آهنگ جفا سنگ به دامن کردند
به رضا کوش هلالی و ز قسمت مخروش
هر که را هرچه نصیب ست معین کردند